بی پر و بال !

بالم را به تو قرض دادم ولی تو پریدی و رفتی ...

بی پر و بال !

بالم را به تو قرض دادم ولی تو پریدی و رفتی ...

وقتی  پارچه های سیاه محرم را می بینم دوباره به حال و هوای قدیمیم میرم.به اون روزهای محرم که با شما بودیم .نمی دونم چند سال پیش بود.چند سال پیش بود که با اون دوست قدیمی داشت گریه می کرد و از اینکه تو رفتی ناراحت بود.چند سال پیش بود؟! ۳ سال ؟! چه زود گذشت شایدم چه دیر.اون موقع تو  رفته بودی و حالا اومدی.چقدر اونناراحت بود.قربونش برم چقدر سخت بوده براش....انگار همین دیرور بود که اون توی اون کوچه ی تاریک داشت راه می رفت و گریه می کرد.انگار همین دیروز بود که من و تو رفتیم  از اون خونه نذری بگیریم و اون دم در وایساده بود و چون تو بهش محل نذاشتی منم محل نذاشتم . انگار همین دیروز بود که هممون توی ماشین چپیده بودیم و من از ماشین پیاده شدم و اون هم.. 

اخ .خدا . چه روزهایی بود روزهای محرم.چه سالی بود پلرسال.چه ا و هوایی داشت محرم پارسال. وقتی رفته بودیم اون مجحلس ذعا و خواستگار برام پیدا شده بود.. بعدش چه مهم شده بودم برای تو...یادش به خیر .............................................................................. 

حس می کنم تو تموم اسن سال ها امام حسین حرف های دلمو می خونده 

باشه امام حسین . اگه می خوای من اینجا تنها و بدون وجود اون عزاداریت را بکنم قبول م یکنم.فقط توفیق بده که هر شب بتونم بیام توی مجلست ....

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد